لینک مطالب خواندنی:
موفقیت از آنچه تصورش را میکنید به شما نزدیکتر است. برای دستیابی به موفقیت باید مانند یک فردِ موفق عمل کنید. همانطور که پیش از این هم به گوشتان خوردهاست، کافی است نگرشتان را اصلاح کنید تا اعمالتان اصلاح شود. در این زمینه لازم است با افکاری که مقدمات موفقیت شما را فراهم میکند آشنا شوید. در این مقاله به مقوله تکرار جملات مثبت که برای رسیدن به موفقیت باید در زندگی روزمره خود اعمال کنید میپردازیم؛ به این امید که هر روز به موفقیت نزدیکتر شوید.
تفکر سرآغاز عمل است، بهخصوص هنگامی که پای خوشبختی و موفقیت در میان باشد.
دستاوردهای ما به اعمال ما بستگی دارند، نه به افکارمان؛ با وجود این اعمال ما همواره تحت تأثیر افکارمان هستند. هر دستاورد بزرگی با یک ایده، چشم انداز، نظریه یا گرایش آغاز شده است.
در این مقاله برای شما از جملات مثبت که افراد موفق هر روز تکرار میکنند مثالهایی آوردهایم، تأثیری که این جملات بر اعمال آنها میگذارد آنان را به سوی موفقیتهای بزرگتر هدایت میکند.
اهمیتی ندارد که چه برنامهها، اهداف و ایدههای بزرگی داشته باشید، تا زمانی که دست به عمل نزنید هیچ چیز ندارید.
ما هرروز اجازه میدهیم شک و تردید ما را از عملی کردن ایدههایمان بازدارد. یک برنامه، هدف یا ایده را انتخاب کرده و شروع کنید؛ یک قدم کوچک بردارید. همیشه اولین قدم به سوی موفقیت سختترین قدم است، قدمهایی که در پی آن میآیند آسانتر هستند.
معمولا انجام دادن کارهایی که مردم از آن اجتناب میکنند آسانترین راه برای متفاوت بودن است.
کاری را که مردم در حالت عادی انجام نمیدهند انتخاب کنید، مهم نیست که کوچک یا آسان باشد، انجامش دهید. در همان لحظه شما به یک فرد متفاوت تبدیل میشوید.
همینطور ادامه بدهید، هر روز به کاری بیندیشید که کسی انجام نمیدهد. در این صورت پس از یک هفته فردی متفاوت، پس از یک ماه فردی استثنایی و پس از یک سال یک اسطوره خواهیدبود، و به همین راحتی از مردم عادی متمایز میشوید.
در طول این فرآیند شما عزتنفس و ارادهی خود را به میزان قابل توجهی افزایش میدهید.
بازدارندهترین ترس، ترس از ناشناختههاست.
هیچ پدیدهای به آن اندازه که ما فکر میکنیم سخت و ترسناک نیست. به علاوه، بر ترس غلبه کردن بسیار هیجانانگیز است. ضمن ابراز جملهی «باورنکردنیه، همین الان انجامش دادم!» هیجانی تجربه میکنید که مدتها مانند آن را تجربه نکردهاید.
هر روز کاری انجام دهید که کمی ترسناک باشد، کاری که شما را از نظر جسمی یا احساسی به چالش بکشد. نگران چیزی نباشید، به شما اطمینان میدهم برای هر مشکلی که سر راهتان قرار بگیرد راه حلی پیدا میکنید.
بعضی از کارها بیشتر از مهارت به تلاش نیاز دارند. تحویل دادن بستههای پستی، بستهبندی تنقلات، رسیدگی به مشتریان و…
این وظایف به خودی خود آسان هستند و معمولا زیاد به چشم نمیآیند، اما مانند هر کار دیگری برای انجام دادن آنها تلاش میشود. برای کسانی که بیتوقع کار میکنند به گفتنِ یک تشکر خشک و خالی اکتفا نکنید، با آنها ارتباط چشمی برقرار کنید و کلمهی محبتآمیزی به ایشان بگویید.
در اطراف شما افرادی که به سختی کار میکنند بدون اینکه کسی ذرهای به آنها توجه کند بسیارند. به خودتان قول بدهید هر روز حداقل به یکی از آنها توجه کنید. با این کار احترامی واقعی بهدست میآورید، احترامی که از ایجاد تغییری زودگذر اما خوشآیند در زندگیِ شخصی دیگر بهوجود آمدهاست.
من هم زمانی آدم پرحرفی بودم؛ تصور میکردم دانا، باهوش، شوخطبع و جذاب هستم. اما در واقع به ندرت پیش میآمد این صفات برای من صادق باشند، اکثر اوقات هیچ یک از آنها درمورد من صدق نمیکرد.
در اصل افراد بااعتمادبهنفس نیازی به حرف زدن احساس نمیکنند.
از این اتفاق متنفرم اما هنوز هم گاهی در حین گفتوگو متوجه میشوم مخاطبم علاقهای به شنیدن حرفهای من ندارد و تنها خودم مشتاق ادامهی صحبتهایم هستم!
هیچگاه تنها برای خوشنودی خودتان صحبت نکنید، هیچکس از این رفتار شما خوشش نمیآید.
بیشتر اوقات لازم است به افکار دیگران توجه کنید، اما نه وقتی آن افکار مانع رسیدن به زندگی ایدهآلتان باشد.
اگر میخواهید کسبوکاری راه بیندازید که تنها چند ساعت زمان نیاز دارد و نگران این هستید که کارتان از نظر دیگران عاقلانه نباشد؛ کار خود را انجام دهید.
کاری را که صرفا به علت نگرانی از افکار و حرفهای مردم کنار گذاشتهاید انتخاب کنید و انجامش دهید. به یاد داشته باشید زندگیتان متعلق به شماست و شما این حق را دارید که به روش خودتان زندگی کنید.
گاهی اوقات تردید، ناامنی، خجالت و احساساتی از این قبیل مردم را وادار میکند سؤالاتِ غیرِ مستقیم بپرسند.
مثلا ممکن است کارمندتان دربارهی شرکت در دورههای آموزشی از شما نظر بخواهد، اما در واقع میخواهد بداند از نظر شما برای پیشرفت در مؤسسه تواناییهای لازم را دارد یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت بدهید و دلایلتان را برای او بازگو کنید بسیار خوشحال خواهد شد.
ممکن است شوهرتان از شما بپرسد آیا در مهمانی خانم غریبهای قصد داشته توجه او را جلب کند؟ او میخواهد با پرسیدن این سؤال بفهمد هنوز هم برای شما جذاب است یا خیر، امیدوار است همینطور باشد. او عاشق این است که این حرف را از زبان خودتان بشنود.
در پس بسیاری از سؤالات، سؤالی پرسیده نشده نهفته است. بیشتر توجه کنید تا بتوانید آنها را دریافته و پاسخ دهید؛ طرف مقابلتان به پاسخ آن نیاز دارد، هرچند مستقیما از شما نپرسیده باشد.
درست است که برای تأثیرگذاری عمیق تنها یک بار فرصت دارید؛ درک میکنم که بهترین نتیجه را میخواهید.
متأسفانه واقعیت این است که هیچ کار یا محصولی کامل نیست، و تاکنون هیچ طرح یا ابتکاری بدون نقص برنامه ریزی و اجرا نشده است. بیشتر اوقات توقع بهترینها را داشتن بدترین دشمن شماست.
بهسختی تلاش کنید، کارتان را خوب انجام دهید، بهترین کاری را که در توانتان است ارائه دهید، و در نهایت آن را رها کنید. مشتریان و همکارانتان به شما خواهند گفت چه چیزی نیازمند بهبود است، و شما باید برای بهبودی مسائلی تلاش کنید که واقعا برای مردم اهمیت دارد.
تا زمانی که اسیر سختگیریهای بیهوده باشید نمیتوانید کاری انجام دهید. به خودتان سخت نگیرید و در عین حال برای جبران کمبودها نهایت تلاشتان را بکنید.
همهی ما در زندگیمان خرابکاریهایی کردهایم. در زندگی همهی ما کارهایی هست که میتوانستیم بهتر انجام بدهیم. خیلی جاها از حرفها، رفتارها، غفلتها، کوتاهیها، دخالتها و حمایتهای بیجا ضربه خوردهایم.
برای رسیدن به موفقیت لازم نیست انسان کاملی باشید، تنها لازم است بدانید همیشه میتوانید بهتر باشید.
روز گذشته را به خاطر بیاورید، به اتفاقات خوبی که سپری شد فکر کنید. سپس به اتفاقاتی که ممکن بود بهتر پیش برود بیندیشید. تقصیراتتان را بپذیرید، مسئولیت کارهایتان را بر عهده بگیرید و به خودتان قول بدهید امروز بهتر عمل کنید.
به قول جیمی اسپیتیل، کاپیتان تیم قایقرانی اوراکل ایالات متحده، که برنده جام قهرمانی آمریکا شد: «بهندرت شرایطی دیدهام که در آن کمتر از دیگران کار کردن تدبیر خوبی باشد.»
ممکن است از تجربه، استعداد، امکانات و پارتی سهم زیادی نبرده باشید. اما همیشه میتوانید درست فکر کنید، پشتکار داشته باشید و بیشتر از دیگران کار کنید.
مسیری که پیش رویتان قرار دارد به سرزمینی بکر، پهناور و خالی از سکنه منتهی میشود. همه درمورد آن صحبت میکنند اما افراد کمی به آن سو رهسپار میشوند.
تلاش و پافشاری میتواند ابزار پیشرفت شما باشد، اینها تنها ابزاری هستند که برای موفقیت نیاز دارید، حتی زمانی که به ظاهر همه چیز علیه شما قد علم کرده است.
ممکن است برنامهها و اهداف بزرگی داشته باشید اما خوشحال نباشید.
متأسفانه معمولا این مسئله نشان میدهد که شما خوشبخت نیستید، زیرا بیشتر به چیزهایی که بهدست نیاوردید، انجام ندادید و ندارید میاندیشید. راه حل این است که برای کارهایی که خوشحالتان میکند بیشتر وقت بگذارید.
لحظهای به داراییهای فردی و حرفهایتان بیاندیشید. ممکن است متوجه شوید بیشتر از آنچه زمانی رویایش را داشتهاید بهدست آوردهاید.
برای موفقیتهای بیشتر تلاش کنید، اما همواره به خودتان یادآوری کنید آنچه دارید، مخصوصا روابط عاطفیتان، از آنچه میخواهید بهدست بیارید مهمتر است.
داراییهایتان برخلاف خواستههایتان آرزو، رویا و مجازی نیستند. آنچه در حال حاضر دارید واقعی و متعلق به شماست؛ قدر آن را بدانید.
برگرفته از: inc.com
لینک مطالب خواندنی:
برای رسیدن به موفقیت حاضرید چه کارهایی انجام دهید؟ امروزه، معمولی بودن برای اکثر ما وضعیتی عادی به شمار میآید و کمتر کسی حاضر است برای سوا شدن از جمع و درخشیدن تلاشی بکند. البته انسانهای موفق، از این مسئله مستثنی هستند.
برای اینکه بتوانید در اوج فن یا حرفهی خود باشید و به موفقیتهایی که میخواهید برسید، باید برای خود قوانینی داشته باشید و به آنها عمل کنید. موفقیت چیزی نیست که تصادفی اتفاق بیفتد؛ فقط اگر با تمام وجود آن را بخواهید، به دستش میآورید. افراد موفق برای رسیدن به موفقیت و افزایش بازدهی خود از عادتهایی دوری میکنند که خوب است ما هم یاد بگیریم. پس اگر میخواهید چشمها را به خود خیره کنید با ما همراه باشید.
محدودهی آسایش چیست؟ محدودهی آسایش به حالتی روانی میگویند که در آن شما از احساس آشنایی، راحتی و تسلط برخوردارید و کمترین میزان اضطراب را تجربه میکنید. خارج شدن از محدودهی آسایش، به این معنا نیست که باید در تکاپوی داشتن نوعی استرس و اضطراب دایمی باشید، بلکه به این معناست که برای رشد باید چیزهای جدید را امتحان کنید و افق دید خود را گسترش دهید.
دلیل اینکه ما در محدودهی آسایش خودمان راحتیم این است که در آن خطر نمیکنیم. زمانی که تنها در محدودهی آسایش خود به سر میبریم زندگیای مانند یک موش آزمایشگاهی داریم که در قفسش بر روی چرخی دور باطل میزند و در نهایت به جایی نمیرسد.
لس براون جملهی معروفی در این مورد دارد: «اگر خود را در موقعیتی قرار دهید که مجبور باشید از محدودهی آسایشتان خارج شوید، در واقع خود را وادار کردهاید که دایرهی آگاهیتان را گسترش دهید.»
یادگیری، قابلیتی است که ما انسانها به خوبی از پس آن بر میآییم. بزرگترین مزیت یادگیری این است که در تمام جنبههای زندگی ما تاثیر میگذارد. افراد موفق همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید و گسترش آموختههای قبلی خود هستند.
اگر دیگر هیچ چیز یاد نگیریم، خودمان میمانیم و هر آنچه تا به حال آموختهایم. این یعنی بنبستی برای گسترش فهم و درکمان، چیزی که در راه رسیدن به موفقیت بسیار ضروری است. از آنجایی که ذهن ما برای توسعه، که لازمهی موفقیت است، به آموختن نیاز دارد؛ هیچ وقت نباید از یادگیری مطالب تازه غافل شویم.
تصور کنید که چه اتفاقی میافتاد اگر بیل گیتس، دست از یادگیری و رشد کردن میکشید. در آن صورت اینترنت خیلی ابتداییتر از چیزی بود که امروز میشناسیم، ولی به خاطر اینکه او رویایش را دنبال کرد و به توسعهی فردی پرداخت، یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا را تاسیس کرد که هنوز هم در حال شکوفایی و گسترش است.
ریچارد برانسون، کارآفرین مشهور، جایی گفته است: «زمانی که قرار است تصمیم مهمی بگیرید، تبادل نظر با کارآفرینان و رهبران تجاری که مشکلات مشابه شما را حل کرده اند؛ تفاوت بزرگی ایجاد میکند.»
مشورت گرفتن همیشه هم کار راحتی نیست، وقتی گمان میکنیم همان امکاناتی را داریم که سایرین دارند، احساس ناامنی و وابستگی میکنیم، تصمیم میگیریم سوالی نپرسیم و به تنهایی سر از مسائل درآوریم. اما این کار به طور اساسی ما را در راه رسیدن به تواناییهای بالقوهمان محدود میکند، چرا که موردی که به دنبال مشورت گرفتن دربارهی آن هستیم ممکن است چیزی باشد که دیگری آن را به خوبی میشناسد.
در زندگی امکاناتی به نظر تمام ناشدنی پیش روی ماست، بنابراین به راحتی ممکن است که در جزییات غرق شویم. این جزییات با متمرکز کردن حواس ما به خودشان باعث میشوند که از داشتن دیدی کلی به اطرافمان و دیدن تصویر بزرگتر غافل شویم.
تمرکز بیش از حد بر جزییات توانایی شما را در دیدن ارتباط مسائل با یکدیگر محدود میکند. از آنجایی که بیشتر زندگی ما وابسته به ارتباطاتی است که با دیگران و خودمان برقرار میکنیم، اگر گرفتار جزییات شویم مانند این خواهد بود که بخواهیم با قطعات گم شدهی پازلهای مختلف، پازل جدیدی را حل کنیم. چنین کاری ممکن نیست.
تصور کنید چه میشد اگر هنری فورد تنها به جزییات بیاهمیت توجه میکرد؟ زمانی که فورد قصد تاسیس شرکتش را داشت میدانست اگر بخواهد شرکت موفقی داشته باشد باید کار متفاوتی انجام دهد، و در حالیکه بسیاری به او گفته بودند که این کار شدنی نیست، شرکت او ورای جزییات بیاهمیت رشد کرد، تا به جایی که باید رسید.
هنری فورد به جزییات بیاهمیتی که عبارت بود از صدها مرتبه شکست خوردن توجهی نکرد، بلکه تمرکز او بر هدف نهایی و این مسئله بود که آن هدف قابل دستیابی است. و برای این کار، نیاز به در نظر داشتن تصویر بزرگتر داشت.
از انجام همزمان چند کار معمولاً به عنوان مهارتی مخصوص برخی افراد یاد میکنند اما حقیقت این است که هیچکس قابلیت انجام چند کار را در آن واحد ندارد. و این موضوع به عنوان عامل کاهشدهندهی کارایی مطرح است. افراد موفق بر مسئلهای خاص تمرکز میکنند و با بالاترین میزان توان خود، بدون داشتن تداخلی مزاحم، کارشان را انجام میدهند. وقتی چند کار را همزمان انجام میدهید توانایی خود را در تمرکز کامل بر روی هر یک از کارها کاهش میدهید. افراد موفق با تمرکز بر تنها یک وظیفه در هر لحظه، تمام توانایی و استعدادشان را به کار میگیرند.
اِما واتسون میگوید: «تلفن همراهم را در سوپ انداختم. فکر میکنم زمان آن رسیده که انجام همزمان چند کار را متوقف کنم!» این سخن با تأکید بر محدودیت انسان در انجام چند کار به صورت همزمان، معلوم میکند چقدر در این حالت تواناییهایمان را محدود میکنیم.
دروغ گفتن به خود میتواند یکی از سادهترین کارهای ممکن باشد. در مقابل، قبول مشکلاتمان بدون بهانهجویی، یکی از سختترین کارهاست. افراد موفق قبول میکنند که با مشکلات درونی و بیرونی مواجهاند.
بسیار مهم است به جای طفره رفتن از مشکلات و دروغ گفتن به خودمان، آنها را بپذیریم. همانطور که استیو مارابولی گفته است: «دروغ گفتن به خود را متوقف کنید. زمانی که حقیقت خود را انکار میکنیم، پتانسیلهای خود را انکار کردهایم.»
بازخوردها مهم هستند، چرا که به شما دربارهی موقعیت کنونیتان چشمانداز جدیدی میدهند. گاهی نمیتوانید پاسخی را که درست در برابر شماست ببینید. اما زمانی که بازخورد میگیرید میتوانید موضوعی را از منظر شخص دیگر مشاهده کنید.
اگر در گرفتن بازخورد تعلل کنید زمانی را که میتوانستید صرف پیشرفتن به سمت رویاهایتان کنید، از دست دادهاید. هر چه بیشتر برای گرفتن بازخورد صبر کنید سختتر میتوانید از ابزارهایی که دیگران قادرند در اختیارتان بگذارند استفاده کنید.
الون ماسک، کارآفرین موفق، در جایی گفته است: «بسیار مهم است که چرخهی بازخوردی برای کارهایتان داشته باشید، یعنی دائماً بررسی کنید چه کارهایی را انجام دادهاید و چطور میتوانستید بهتر عمل کنید.»
حتما جملهی معروف: «یا پیش بروید یا دنبالهروی کنید، در غیر این صورت کنار بروید.» را شنیدهاید. دو نوع از آدمها در دنیا وجود دارند: پیشروان و پیروان. افراد موفق آنهایی هستند که هدایت دیگران را بر عهده دارند. موفقیت آنها تصادفی نیست، بلکه به این علت است که کسی را تا پایان مسیرش دنبال نکردهاند. آنها در زندگی برای رسیدن به جایی که میخواهند باشند، راه مخصوص به خود را پیمودهاند.
درست مطابق با گفتهی رابرت فراست بزرگ: «اگر در جنگل به دوراهی برخورد کنم، راهی را انتخاب میکنم که افراد کمتری در آن قدم گذارده باشند، تمام تفاوتها به همین انتخاب بستگی دارد.»
گذشته چیزیست که هیچ وقت تغییر نخواهد کرد بنابراین نباید آرزوی تغییرش را داشته باشیم. از طرفی بدون گذشتهمان، درسهایی را که نیاز بوده بیاموزیم یاد نمیگرفتیم؛ و تا وقتی درسی را که زندگی قصد آموختنش به ما داشته را نمیآموختیم، به تکرار اشتباهمان ادامه میدادیم.
زمانی، شهید خان برای هر ساعت شستن ظرف یک دلار و ۲۰ سنت حقوق دریافت میکرد، اما گذشتهی محقر او نتوانست مانع از این شود که به چیزهای بزگتری فکر کند. حالا او با ثروت خالصی معادل ۳ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار، صاحب فلکس-ان-گیت، یکی از بزرگترین کمپانیهای خصوصی ایالات متحده امریکا، صاحب باشگاه هاکی جکسون ویل جگوارز و تیم فوتبال لیگ برتری فولهام انگلستان است.
افراد منفیباف در مسیر دستیابی به موفقیت تاثیر بسیار مخربی به جا میگذارند. در مسیر زندگی، مسایل فراوانی برای ما پدید میآید که سبب میشود نگاه ناامیدانهای نسبت به خود و موقعیتمان پیدا کنیم. در این میان، برخی افراد دوست دارند که بیشتر اوقات بر این بخش از زندگی تمرکز داشته باشند.
وقتی زمان زیادی در ارتباط با فردی منفیباف باشید، به همه چیز، منفی نگاه خواهید کرد و رویاهایتان از جلوی چشمانتان محو میشوند. موفقیت بیشتر از هر چیز دیگر به نگرش ذهنی درست احتیاج دارد. اگر همیشه نگرش منفی داشته باشید، زندگی نتایجی منفی برایتان به همراه خواهد آورد.
جوئل اولستین در جایی گفته است: «نمیتوانی توقع زندگیای مثبت داشته باشی اگر با افراد منفیباف معاشرت میکنی.» پس اگر آرزوی موفق بودن دارید، نگاه منفی دیگران به مسائل را نادیده بگیرید.
برای موفقیت، تمرکز و عزم راسخ لازم است. به نظر میرسد تمام افراد موفق از الگویی مشابه پیروی میکنند. برای همین، آسان است که بفهمیم چطور به اینجا رسیدهاند: آنها میدانستند برای رسیدن به رویاهایشان چه کارهایی باید انجام دهند و به هیچچیز و هیچکس اجازه ندادند آنها را متوقف کند.
شما این قدرت را دارید که یکی از همان افرادی باشید که هم اکنون آنها را تحسین میکنید و الگوی خود قرار دادهاید.
منبع: lifehack
لینک مطالب خواندنی:
نتایج تحقیقات نشان داده که ثروتمندان جدا از داشتن روشها و ترفندهای مختلف برای درآمدزایی، فلسفه و باورهایی نیز دارند که در افراد عادی نمیتوان یافت. در ادامه به ۷ موردی میپردازیم که ثروتمندان به آنها باور دارند.
آنچه میتوان از تحقیقات و مقالات مختلف در زمینه درآمدزایی و اینکه چگونه بتوانیم به فرد ثروتمندی تبدیل شویم نتیجه گرفت این است که باید در کنار فراگرفتن نحوه درآمدزایی، باورها و تفکرات درستی را نیز در ذهن خود پرورش دهیم.
یکی از بهترین شگردها برای به دست آوردن این تفکرات درست نیز
استیو سایبولد، نویسنده کتاب «افراد ثروتمند چگونه فکر میکنند» که از مصاحبه با بیش از ۱۲۰۰ ثروتمند از سراسر دنیا نوشته شده در این زمینه گفته است:
اگر شما باورها، فلسفه و استراتژیهای افراد ثروتمند را دنبال کرده و دست به کار شوید شانس زیادی برای موفقیت و در نتیجه ثروتمند شدن دارید.
مشکل اینجا است که خیلی از مردم این شیوه را دوست ندارند یا نمیپذیرند و سعی میکنند مانند دوران جوانی سایبولد به شیوهای متفاوت از آنچه ثروتمندان میگویند درآمدزایی کنند. وی در این زمینه میگوید:
من ۲۵ سال اول جوانی خود را مانند دیگر جوانان به تفکر در مورد پول و ثروتمند شدن سپری کردم که باعث میشد همیشه محتاج به پول باشم. سپس همینکه شیوه تفکر خود را تغییر دادم باعث شد تا به قدرت و پول برسم.
با این حساب ثروتمند شدن نباید چندان سخت باشد و به تفکرات ما برمیگردد. برای اینکه بتوانید تفکرات خود را تغییر دهید ۷ واقعیتی که ثروتمندان پذیرفتهاند را با شما در میان میگذاریم.
ثروتمندان به پول نگاه متفاوتی نسبت به مردم عادی دارند. آنها با توجه به شرایط و امکانات خوبی که میشود فراهم کرد به پول نگاه میکنند؛ مانند آزادی، رفاه، موقعیت و فراوانی. ثروتمندها از این موضوع که پول میتواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند واهمه ندارند و آن را قبول کردهاند. سایبولد در کتاب خود نوشته است:
میلیونرها میدانند که پول ابزار خوبی برای ایجاد شرایط و فرصتهای ایده آل است. آنها همچنین به این باور رسیدهاند که اگر شما بدون پول خوشحال نیستید با پول نیز خوشحال نخواهید بود. هرچند با اینکه پول در خوشحالی و لذت بردن از زندگی نقش کوچکی دارد؛ اما نباید فراموش کرد که پول یکی از ابزار مهم برای ادامه زندگی است.
در این بین افراد خاصی هستند که به پول به چشم یک دشمن و عامل بدبختی نگاه میکنند. سایبولد در مورد این افراد نوشته است:
بسیاری از مردم رابطهای خصمانه و ناکارآمد با پول دارند. اگر میخواهید پول زیادی به دست آورید بهتر است پول را به عنوان یک دشمن ندیده و آن را بهترین متحد و دوست خود بدانید.
موضوعی است که شاید بیشتر افراد عادی با آن مخالف باشند، اما سایبولد نظر جالبی دارد:
ثروتمندان خودساخته با این موضوع کاملا موافق هستند که رسیدن به درآمد بالا رابطه بسیار کمی با میزان تحصیلات فرد دارد و بیشتر به تمرکز و اصرار برای رسیدن به موفقیت برمیگردد.
وی میگوید ساخت یک آیندهی خوب لزوما به باهوشتر بودن بستگی ندارد:
رسیدن به موفقیت به این موضوع بستگی دارد که بدانید چه میخواهید و روی رسیدن به آن تمرکز کنید حال هرچه میخواهد زمان ببرد یا هرچه سخت باشد نباید مانعی برای رسیدن شما به هدفتان باشد. این روشی ساده است؛ اما باید در نظر داشته باشید که آسان نیست.
جالب است بدانید که شمار زیادی از افراد ثروتمند تحصیلات خود را رها کردهاند و دارای میزان تحصیلات کمی هستند. افراد ثروتمند دانش خود را نه از راه کسب علم در دانشگاه بلکه از طریق کسب تجربه به دست آوردهاند. در کتاب سایبولد نوشته شده است:
کافی است که به خانهی فرد ثروتمندی بروید تا یکی از اولین چیزهایی که نظر شما را به خود جلب کند کتابخانه بزرگ و عظیم وی باشد که طبیعتا مطالعهی این کتابها به موفقیتاش کمک زیادی کرده است.
هرچه شما کاری را بیشتر دوست داشته باشید به آن اهمیت بیشتری میدهید و سعی میکنید که بهتر و باکیفیتتر، حتی متمایز از دیگران آن را انجام دهید و همین امر باعث میشود تا شناختهتر شده و درآمد بیشتری داشته باشید. در نوشتههای سایبولد میتوان خواند:
بیشتر افراد به این موضوع فکر میکنند که اگر کاری را انجام دهند چقدر پول به دست خواهند آورد و این در حالی است که افراد ثروتمند ابتدا کاری که به انجام آن علاقهمند هستند را پیدا کرده و بعد تلاش کردهاند تا از انجام آن کسب درآمد کنند.
اگر شما کاری را که انجام میدهید با علاقه و عشق باشد بیشک موارد مورد نیاز برای موفقیت آسانتر خواهند بود. سایبولد در این زمینه گفته است:
به جای آنکه به دنبال کاری باشید که بیشترین درآمد را برای شما به همراه دارد به دنبال شغلی بگردید که انجام دادن آن را دوست داشته و میدانید که میتوانید در انجام آن موفق شوید. بعد از اینکه چنین شغلی را یافتید تمام تلاش و تمرکز خود را روی موفقیتتان در آن شغل قرار دهید تا بتوانید به یکی از توانمندترین و شناخته شدهترین فرد در زمینهی شغلی خود تبدیل شوید. سپس مشاهده خواهید کرد که با میزان زیادی از ثروت و درآمد رو به رو شدهاید.
برخلاف باور خیلی از مردم که پول، کسب درآمد را به همراه خواهد داشت ثروتمندان نظر متفاوتی دارند. سایبولد در کتاب خود نوشته است:
باور کلیشهای که برای کسب درآمد نیاز به سرمایه دارید میتواند شما را به بهترین شکل محدود ساخته و همچنین به بدترین شکل، مخرب باشد. واقعیت این است که شما باید بهترین ایده برای حل مشکلات داشته باشید تا بتوانید پول به دست آورید. ایدههای خلاقانه میتوانند منابع کمیابی باشند؛ اما بیشتر مردم بر روی این موضوع تمرکز کردهاند که پول از کجا میآید و همین امر سبب میشود تا ایدهها را نادیده بگیرند.
افراد ثروتمند ابتدا روی یافتن و تکامل یک ایدهی خلاقانه تمرکز میکنند سپس به دنبال جیب افراد دیگری میروند تا بتوانند سرمایه لازم برای به تحقق نشاندن ایدههایشان را به دست آورند. سایبولد در این مورد میگوید:
افراد مستعد همیشه میدانند که پول در هر شرایطی حاضر است زیرا افراد پولداری وجود دارند که به دنبال یک سرمایه گذاری ایده آل هستند تا بتوانند این ایدهها را تبدیل به مخازن درآمد کنند.
بسیاری از افراد بر این باورند که دیگران شرایط مناسب زندگی را برایشان فراهم خواهند کرد؛ اما کاملا اشتباه فکر میکنند. سایبولد میگوید:
قرار نیست کسی شما را کشف کند، نجات دهد یا یک شبه ثروتمندتان کند. اگر میخواهید پول زیادی داشته باشید باید کسب و کار خود را راه انداخته و این را بدانید که کسی برای نجات یا کمک به شما نخواهد آمد.
این گفته کاملا صحت دارد و عوام مردم صبر میکنند تا شرایط و موقعیت خوبی برای آنها فراهم شود. این در حالی است که افراد مستعد برای موفقیت خود هدفی را مشخص کرده و سپس از تمام قدرت خود استفاده میکنند تا به هدفشان برسند.
از دیگر خصایص افراد ثروتمند این است که نه تنها برای رسیدن به موفقیت تلاش میکنند بلکه نسبت به شرایط نیز بسیار هوشیار هستند. در کتاب سایبولد میخوانیم:
افراد ثروتمند از خود میپرسند: "چرا من موفق نباشم؟ من به اندازه دیگران خوب هستم و لیاقت ثروتمند شدن و موفقیت را دارم. اگر من به دیگران کمک کنم که مشکلاتشان را حل کنند چرا نباید در قبالش پاداشی بگیرم؟" و از آنجا که چنین باوری را در خود پرورش دادهاند همین امر سبب میشود تا بتوانند به موفقیت دست یابند.
متوسط مردم بر اساس میزان ساعات کاریشان حقوق میگیرند که به دو حالت کار بر اساس حقوق ثابت یا بر اساس ساعاتی که کار کردهاند تقسیم میشود. این در حالی است که ثروتمندان بر اساس نتیجهای که دریافت میکنند درآمد دارند. جدا از این مسائل، افراد ثروتمند اصولا صاحبان شغلشان هستند و تسلط کامل بر درآمدشان دارند. سایبولد در این مورد میگوید:
درست است که افرادی در دنیا وجود دارند که بابت کاری که انجام میدهند حقوق بالایی دریافت میکنند؛ اما باید در نظر داشته باشید که این روش، طولانیترین و شاید امنترین راه رسیدن به ثروت باشد؛ اما ثروتمندان میدانند که خوداشتغالی سریعترین روش برای رسیدن به درآمد بالا است.
در حالی که ثروتمندان دنیا در حال رشد هستند متوسط افراد به حقوق ثابت خود دل خوش کردهاند و موقعیتهای زندگی خود را فدای درآمد ماهانهای که دارند میکنند. در کتاب سایبولد میخوانید:
اکثریت مردم به دنبال این هستند که رفاه جزئی را در زندگیشان با بودن در یک شغل و کسب حقوقی مکفی تضمین کنند و اگر شانس خوبی نیز داشته باشند در کار خود ارتقا یافته و درصدی به حقوق اولیهای که دارند اضافه شود.
سایبولد به این موضوع تاکید کرده که هر کسی میتواند ثروتمند شود:
ثروتمند شدن به نحوه تفکر شما بازمیگردد و اینکه در مورد درآمدزایی به چه چیزهایی باور دارید. همیشه رمز موفقیت برای همه ثروتمندان یکسان بوده است؛ تفکر.
اگر میخواهید مانند یک فرد ثروتمند فکر کنید، در موردشان بیشتر بدانید. سایبولد در ادامه میگوید:
به گفتن اینکه ثروتمند شدنتان خارج از کنترل شما است خاتمه دهید. حقیقت این است که ثروتمند شدن به باورها و تفکراتتان برمیگردد.
نظر شما در مورد گفتههای سایبولد چیست؟ آیا آنها را قبول دارید؟ نظر خود را با دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.