لینک مطالب خواندنی:
موفقیت از آنچه تصورش را میکنید به شما نزدیکتر است. برای دستیابی به موفقیت باید مانند یک فردِ موفق عمل کنید. همانطور که پیش از این هم به گوشتان خوردهاست، کافی است نگرشتان را اصلاح کنید تا اعمالتان اصلاح شود. در این زمینه لازم است با افکاری که مقدمات موفقیت شما را فراهم میکند آشنا شوید. در این مقاله به مقوله تکرار جملات مثبت که برای رسیدن به موفقیت باید در زندگی روزمره خود اعمال کنید میپردازیم؛ به این امید که هر روز به موفقیت نزدیکتر شوید.
تفکر سرآغاز عمل است، بهخصوص هنگامی که پای خوشبختی و موفقیت در میان باشد.
دستاوردهای ما به اعمال ما بستگی دارند، نه به افکارمان؛ با وجود این اعمال ما همواره تحت تأثیر افکارمان هستند. هر دستاورد بزرگی با یک ایده، چشم انداز، نظریه یا گرایش آغاز شده است.
در این مقاله برای شما از جملات مثبت که افراد موفق هر روز تکرار میکنند مثالهایی آوردهایم، تأثیری که این جملات بر اعمال آنها میگذارد آنان را به سوی موفقیتهای بزرگتر هدایت میکند.
اهمیتی ندارد که چه برنامهها، اهداف و ایدههای بزرگی داشته باشید، تا زمانی که دست به عمل نزنید هیچ چیز ندارید.
ما هرروز اجازه میدهیم شک و تردید ما را از عملی کردن ایدههایمان بازدارد. یک برنامه، هدف یا ایده را انتخاب کرده و شروع کنید؛ یک قدم کوچک بردارید. همیشه اولین قدم به سوی موفقیت سختترین قدم است، قدمهایی که در پی آن میآیند آسانتر هستند.
معمولا انجام دادن کارهایی که مردم از آن اجتناب میکنند آسانترین راه برای متفاوت بودن است.
کاری را که مردم در حالت عادی انجام نمیدهند انتخاب کنید، مهم نیست که کوچک یا آسان باشد، انجامش دهید. در همان لحظه شما به یک فرد متفاوت تبدیل میشوید.
همینطور ادامه بدهید، هر روز به کاری بیندیشید که کسی انجام نمیدهد. در این صورت پس از یک هفته فردی متفاوت، پس از یک ماه فردی استثنایی و پس از یک سال یک اسطوره خواهیدبود، و به همین راحتی از مردم عادی متمایز میشوید.
در طول این فرآیند شما عزتنفس و ارادهی خود را به میزان قابل توجهی افزایش میدهید.
بازدارندهترین ترس، ترس از ناشناختههاست.
هیچ پدیدهای به آن اندازه که ما فکر میکنیم سخت و ترسناک نیست. به علاوه، بر ترس غلبه کردن بسیار هیجانانگیز است. ضمن ابراز جملهی «باورنکردنیه، همین الان انجامش دادم!» هیجانی تجربه میکنید که مدتها مانند آن را تجربه نکردهاید.
هر روز کاری انجام دهید که کمی ترسناک باشد، کاری که شما را از نظر جسمی یا احساسی به چالش بکشد. نگران چیزی نباشید، به شما اطمینان میدهم برای هر مشکلی که سر راهتان قرار بگیرد راه حلی پیدا میکنید.
بعضی از کارها بیشتر از مهارت به تلاش نیاز دارند. تحویل دادن بستههای پستی، بستهبندی تنقلات، رسیدگی به مشتریان و…
این وظایف به خودی خود آسان هستند و معمولا زیاد به چشم نمیآیند، اما مانند هر کار دیگری برای انجام دادن آنها تلاش میشود. برای کسانی که بیتوقع کار میکنند به گفتنِ یک تشکر خشک و خالی اکتفا نکنید، با آنها ارتباط چشمی برقرار کنید و کلمهی محبتآمیزی به ایشان بگویید.
در اطراف شما افرادی که به سختی کار میکنند بدون اینکه کسی ذرهای به آنها توجه کند بسیارند. به خودتان قول بدهید هر روز حداقل به یکی از آنها توجه کنید. با این کار احترامی واقعی بهدست میآورید، احترامی که از ایجاد تغییری زودگذر اما خوشآیند در زندگیِ شخصی دیگر بهوجود آمدهاست.
من هم زمانی آدم پرحرفی بودم؛ تصور میکردم دانا، باهوش، شوخطبع و جذاب هستم. اما در واقع به ندرت پیش میآمد این صفات برای من صادق باشند، اکثر اوقات هیچ یک از آنها درمورد من صدق نمیکرد.
در اصل افراد بااعتمادبهنفس نیازی به حرف زدن احساس نمیکنند.
از این اتفاق متنفرم اما هنوز هم گاهی در حین گفتوگو متوجه میشوم مخاطبم علاقهای به شنیدن حرفهای من ندارد و تنها خودم مشتاق ادامهی صحبتهایم هستم!
هیچگاه تنها برای خوشنودی خودتان صحبت نکنید، هیچکس از این رفتار شما خوشش نمیآید.
بیشتر اوقات لازم است به افکار دیگران توجه کنید، اما نه وقتی آن افکار مانع رسیدن به زندگی ایدهآلتان باشد.
اگر میخواهید کسبوکاری راه بیندازید که تنها چند ساعت زمان نیاز دارد و نگران این هستید که کارتان از نظر دیگران عاقلانه نباشد؛ کار خود را انجام دهید.
کاری را که صرفا به علت نگرانی از افکار و حرفهای مردم کنار گذاشتهاید انتخاب کنید و انجامش دهید. به یاد داشته باشید زندگیتان متعلق به شماست و شما این حق را دارید که به روش خودتان زندگی کنید.
گاهی اوقات تردید، ناامنی، خجالت و احساساتی از این قبیل مردم را وادار میکند سؤالاتِ غیرِ مستقیم بپرسند.
مثلا ممکن است کارمندتان دربارهی شرکت در دورههای آموزشی از شما نظر بخواهد، اما در واقع میخواهد بداند از نظر شما برای پیشرفت در مؤسسه تواناییهای لازم را دارد یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت بدهید و دلایلتان را برای او بازگو کنید بسیار خوشحال خواهد شد.
ممکن است شوهرتان از شما بپرسد آیا در مهمانی خانم غریبهای قصد داشته توجه او را جلب کند؟ او میخواهد با پرسیدن این سؤال بفهمد هنوز هم برای شما جذاب است یا خیر، امیدوار است همینطور باشد. او عاشق این است که این حرف را از زبان خودتان بشنود.
در پس بسیاری از سؤالات، سؤالی پرسیده نشده نهفته است. بیشتر توجه کنید تا بتوانید آنها را دریافته و پاسخ دهید؛ طرف مقابلتان به پاسخ آن نیاز دارد، هرچند مستقیما از شما نپرسیده باشد.
درست است که برای تأثیرگذاری عمیق تنها یک بار فرصت دارید؛ درک میکنم که بهترین نتیجه را میخواهید.
متأسفانه واقعیت این است که هیچ کار یا محصولی کامل نیست، و تاکنون هیچ طرح یا ابتکاری بدون نقص برنامه ریزی و اجرا نشده است. بیشتر اوقات توقع بهترینها را داشتن بدترین دشمن شماست.
بهسختی تلاش کنید، کارتان را خوب انجام دهید، بهترین کاری را که در توانتان است ارائه دهید، و در نهایت آن را رها کنید. مشتریان و همکارانتان به شما خواهند گفت چه چیزی نیازمند بهبود است، و شما باید برای بهبودی مسائلی تلاش کنید که واقعا برای مردم اهمیت دارد.
تا زمانی که اسیر سختگیریهای بیهوده باشید نمیتوانید کاری انجام دهید. به خودتان سخت نگیرید و در عین حال برای جبران کمبودها نهایت تلاشتان را بکنید.
همهی ما در زندگیمان خرابکاریهایی کردهایم. در زندگی همهی ما کارهایی هست که میتوانستیم بهتر انجام بدهیم. خیلی جاها از حرفها، رفتارها، غفلتها، کوتاهیها، دخالتها و حمایتهای بیجا ضربه خوردهایم.
برای رسیدن به موفقیت لازم نیست انسان کاملی باشید، تنها لازم است بدانید همیشه میتوانید بهتر باشید.
روز گذشته را به خاطر بیاورید، به اتفاقات خوبی که سپری شد فکر کنید. سپس به اتفاقاتی که ممکن بود بهتر پیش برود بیندیشید. تقصیراتتان را بپذیرید، مسئولیت کارهایتان را بر عهده بگیرید و به خودتان قول بدهید امروز بهتر عمل کنید.
به قول جیمی اسپیتیل، کاپیتان تیم قایقرانی اوراکل ایالات متحده، که برنده جام قهرمانی آمریکا شد: «بهندرت شرایطی دیدهام که در آن کمتر از دیگران کار کردن تدبیر خوبی باشد.»
ممکن است از تجربه، استعداد، امکانات و پارتی سهم زیادی نبرده باشید. اما همیشه میتوانید درست فکر کنید، پشتکار داشته باشید و بیشتر از دیگران کار کنید.
مسیری که پیش رویتان قرار دارد به سرزمینی بکر، پهناور و خالی از سکنه منتهی میشود. همه درمورد آن صحبت میکنند اما افراد کمی به آن سو رهسپار میشوند.
تلاش و پافشاری میتواند ابزار پیشرفت شما باشد، اینها تنها ابزاری هستند که برای موفقیت نیاز دارید، حتی زمانی که به ظاهر همه چیز علیه شما قد علم کرده است.
ممکن است برنامهها و اهداف بزرگی داشته باشید اما خوشحال نباشید.
متأسفانه معمولا این مسئله نشان میدهد که شما خوشبخت نیستید، زیرا بیشتر به چیزهایی که بهدست نیاوردید، انجام ندادید و ندارید میاندیشید. راه حل این است که برای کارهایی که خوشحالتان میکند بیشتر وقت بگذارید.
لحظهای به داراییهای فردی و حرفهایتان بیاندیشید. ممکن است متوجه شوید بیشتر از آنچه زمانی رویایش را داشتهاید بهدست آوردهاید.
برای موفقیتهای بیشتر تلاش کنید، اما همواره به خودتان یادآوری کنید آنچه دارید، مخصوصا روابط عاطفیتان، از آنچه میخواهید بهدست بیارید مهمتر است.
داراییهایتان برخلاف خواستههایتان آرزو، رویا و مجازی نیستند. آنچه در حال حاضر دارید واقعی و متعلق به شماست؛ قدر آن را بدانید.
برگرفته از: inc.com
لینک مطالب خواندنی:
برای رسیدن به موفقیت حاضرید چه کارهایی انجام دهید؟ امروزه، معمولی بودن برای اکثر ما وضعیتی عادی به شمار میآید و کمتر کسی حاضر است برای سوا شدن از جمع و درخشیدن تلاشی بکند. البته انسانهای موفق، از این مسئله مستثنی هستند.
برای اینکه بتوانید در اوج فن یا حرفهی خود باشید و به موفقیتهایی که میخواهید برسید، باید برای خود قوانینی داشته باشید و به آنها عمل کنید. موفقیت چیزی نیست که تصادفی اتفاق بیفتد؛ فقط اگر با تمام وجود آن را بخواهید، به دستش میآورید. افراد موفق برای رسیدن به موفقیت و افزایش بازدهی خود از عادتهایی دوری میکنند که خوب است ما هم یاد بگیریم. پس اگر میخواهید چشمها را به خود خیره کنید با ما همراه باشید.
محدودهی آسایش چیست؟ محدودهی آسایش به حالتی روانی میگویند که در آن شما از احساس آشنایی، راحتی و تسلط برخوردارید و کمترین میزان اضطراب را تجربه میکنید. خارج شدن از محدودهی آسایش، به این معنا نیست که باید در تکاپوی داشتن نوعی استرس و اضطراب دایمی باشید، بلکه به این معناست که برای رشد باید چیزهای جدید را امتحان کنید و افق دید خود را گسترش دهید.
دلیل اینکه ما در محدودهی آسایش خودمان راحتیم این است که در آن خطر نمیکنیم. زمانی که تنها در محدودهی آسایش خود به سر میبریم زندگیای مانند یک موش آزمایشگاهی داریم که در قفسش بر روی چرخی دور باطل میزند و در نهایت به جایی نمیرسد.
لس براون جملهی معروفی در این مورد دارد: «اگر خود را در موقعیتی قرار دهید که مجبور باشید از محدودهی آسایشتان خارج شوید، در واقع خود را وادار کردهاید که دایرهی آگاهیتان را گسترش دهید.»
یادگیری، قابلیتی است که ما انسانها به خوبی از پس آن بر میآییم. بزرگترین مزیت یادگیری این است که در تمام جنبههای زندگی ما تاثیر میگذارد. افراد موفق همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید و گسترش آموختههای قبلی خود هستند.
اگر دیگر هیچ چیز یاد نگیریم، خودمان میمانیم و هر آنچه تا به حال آموختهایم. این یعنی بنبستی برای گسترش فهم و درکمان، چیزی که در راه رسیدن به موفقیت بسیار ضروری است. از آنجایی که ذهن ما برای توسعه، که لازمهی موفقیت است، به آموختن نیاز دارد؛ هیچ وقت نباید از یادگیری مطالب تازه غافل شویم.
تصور کنید که چه اتفاقی میافتاد اگر بیل گیتس، دست از یادگیری و رشد کردن میکشید. در آن صورت اینترنت خیلی ابتداییتر از چیزی بود که امروز میشناسیم، ولی به خاطر اینکه او رویایش را دنبال کرد و به توسعهی فردی پرداخت، یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا را تاسیس کرد که هنوز هم در حال شکوفایی و گسترش است.
ریچارد برانسون، کارآفرین مشهور، جایی گفته است: «زمانی که قرار است تصمیم مهمی بگیرید، تبادل نظر با کارآفرینان و رهبران تجاری که مشکلات مشابه شما را حل کرده اند؛ تفاوت بزرگی ایجاد میکند.»
مشورت گرفتن همیشه هم کار راحتی نیست، وقتی گمان میکنیم همان امکاناتی را داریم که سایرین دارند، احساس ناامنی و وابستگی میکنیم، تصمیم میگیریم سوالی نپرسیم و به تنهایی سر از مسائل درآوریم. اما این کار به طور اساسی ما را در راه رسیدن به تواناییهای بالقوهمان محدود میکند، چرا که موردی که به دنبال مشورت گرفتن دربارهی آن هستیم ممکن است چیزی باشد که دیگری آن را به خوبی میشناسد.
در زندگی امکاناتی به نظر تمام ناشدنی پیش روی ماست، بنابراین به راحتی ممکن است که در جزییات غرق شویم. این جزییات با متمرکز کردن حواس ما به خودشان باعث میشوند که از داشتن دیدی کلی به اطرافمان و دیدن تصویر بزرگتر غافل شویم.
تمرکز بیش از حد بر جزییات توانایی شما را در دیدن ارتباط مسائل با یکدیگر محدود میکند. از آنجایی که بیشتر زندگی ما وابسته به ارتباطاتی است که با دیگران و خودمان برقرار میکنیم، اگر گرفتار جزییات شویم مانند این خواهد بود که بخواهیم با قطعات گم شدهی پازلهای مختلف، پازل جدیدی را حل کنیم. چنین کاری ممکن نیست.
تصور کنید چه میشد اگر هنری فورد تنها به جزییات بیاهمیت توجه میکرد؟ زمانی که فورد قصد تاسیس شرکتش را داشت میدانست اگر بخواهد شرکت موفقی داشته باشد باید کار متفاوتی انجام دهد، و در حالیکه بسیاری به او گفته بودند که این کار شدنی نیست، شرکت او ورای جزییات بیاهمیت رشد کرد، تا به جایی که باید رسید.
هنری فورد به جزییات بیاهمیتی که عبارت بود از صدها مرتبه شکست خوردن توجهی نکرد، بلکه تمرکز او بر هدف نهایی و این مسئله بود که آن هدف قابل دستیابی است. و برای این کار، نیاز به در نظر داشتن تصویر بزرگتر داشت.
از انجام همزمان چند کار معمولاً به عنوان مهارتی مخصوص برخی افراد یاد میکنند اما حقیقت این است که هیچکس قابلیت انجام چند کار را در آن واحد ندارد. و این موضوع به عنوان عامل کاهشدهندهی کارایی مطرح است. افراد موفق بر مسئلهای خاص تمرکز میکنند و با بالاترین میزان توان خود، بدون داشتن تداخلی مزاحم، کارشان را انجام میدهند. وقتی چند کار را همزمان انجام میدهید توانایی خود را در تمرکز کامل بر روی هر یک از کارها کاهش میدهید. افراد موفق با تمرکز بر تنها یک وظیفه در هر لحظه، تمام توانایی و استعدادشان را به کار میگیرند.
اِما واتسون میگوید: «تلفن همراهم را در سوپ انداختم. فکر میکنم زمان آن رسیده که انجام همزمان چند کار را متوقف کنم!» این سخن با تأکید بر محدودیت انسان در انجام چند کار به صورت همزمان، معلوم میکند چقدر در این حالت تواناییهایمان را محدود میکنیم.
دروغ گفتن به خود میتواند یکی از سادهترین کارهای ممکن باشد. در مقابل، قبول مشکلاتمان بدون بهانهجویی، یکی از سختترین کارهاست. افراد موفق قبول میکنند که با مشکلات درونی و بیرونی مواجهاند.
بسیار مهم است به جای طفره رفتن از مشکلات و دروغ گفتن به خودمان، آنها را بپذیریم. همانطور که استیو مارابولی گفته است: «دروغ گفتن به خود را متوقف کنید. زمانی که حقیقت خود را انکار میکنیم، پتانسیلهای خود را انکار کردهایم.»
بازخوردها مهم هستند، چرا که به شما دربارهی موقعیت کنونیتان چشمانداز جدیدی میدهند. گاهی نمیتوانید پاسخی را که درست در برابر شماست ببینید. اما زمانی که بازخورد میگیرید میتوانید موضوعی را از منظر شخص دیگر مشاهده کنید.
اگر در گرفتن بازخورد تعلل کنید زمانی را که میتوانستید صرف پیشرفتن به سمت رویاهایتان کنید، از دست دادهاید. هر چه بیشتر برای گرفتن بازخورد صبر کنید سختتر میتوانید از ابزارهایی که دیگران قادرند در اختیارتان بگذارند استفاده کنید.
الون ماسک، کارآفرین موفق، در جایی گفته است: «بسیار مهم است که چرخهی بازخوردی برای کارهایتان داشته باشید، یعنی دائماً بررسی کنید چه کارهایی را انجام دادهاید و چطور میتوانستید بهتر عمل کنید.»
حتما جملهی معروف: «یا پیش بروید یا دنبالهروی کنید، در غیر این صورت کنار بروید.» را شنیدهاید. دو نوع از آدمها در دنیا وجود دارند: پیشروان و پیروان. افراد موفق آنهایی هستند که هدایت دیگران را بر عهده دارند. موفقیت آنها تصادفی نیست، بلکه به این علت است که کسی را تا پایان مسیرش دنبال نکردهاند. آنها در زندگی برای رسیدن به جایی که میخواهند باشند، راه مخصوص به خود را پیمودهاند.
درست مطابق با گفتهی رابرت فراست بزرگ: «اگر در جنگل به دوراهی برخورد کنم، راهی را انتخاب میکنم که افراد کمتری در آن قدم گذارده باشند، تمام تفاوتها به همین انتخاب بستگی دارد.»
گذشته چیزیست که هیچ وقت تغییر نخواهد کرد بنابراین نباید آرزوی تغییرش را داشته باشیم. از طرفی بدون گذشتهمان، درسهایی را که نیاز بوده بیاموزیم یاد نمیگرفتیم؛ و تا وقتی درسی را که زندگی قصد آموختنش به ما داشته را نمیآموختیم، به تکرار اشتباهمان ادامه میدادیم.
زمانی، شهید خان برای هر ساعت شستن ظرف یک دلار و ۲۰ سنت حقوق دریافت میکرد، اما گذشتهی محقر او نتوانست مانع از این شود که به چیزهای بزگتری فکر کند. حالا او با ثروت خالصی معادل ۳ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار، صاحب فلکس-ان-گیت، یکی از بزرگترین کمپانیهای خصوصی ایالات متحده امریکا، صاحب باشگاه هاکی جکسون ویل جگوارز و تیم فوتبال لیگ برتری فولهام انگلستان است.
افراد منفیباف در مسیر دستیابی به موفقیت تاثیر بسیار مخربی به جا میگذارند. در مسیر زندگی، مسایل فراوانی برای ما پدید میآید که سبب میشود نگاه ناامیدانهای نسبت به خود و موقعیتمان پیدا کنیم. در این میان، برخی افراد دوست دارند که بیشتر اوقات بر این بخش از زندگی تمرکز داشته باشند.
وقتی زمان زیادی در ارتباط با فردی منفیباف باشید، به همه چیز، منفی نگاه خواهید کرد و رویاهایتان از جلوی چشمانتان محو میشوند. موفقیت بیشتر از هر چیز دیگر به نگرش ذهنی درست احتیاج دارد. اگر همیشه نگرش منفی داشته باشید، زندگی نتایجی منفی برایتان به همراه خواهد آورد.
جوئل اولستین در جایی گفته است: «نمیتوانی توقع زندگیای مثبت داشته باشی اگر با افراد منفیباف معاشرت میکنی.» پس اگر آرزوی موفق بودن دارید، نگاه منفی دیگران به مسائل را نادیده بگیرید.
برای موفقیت، تمرکز و عزم راسخ لازم است. به نظر میرسد تمام افراد موفق از الگویی مشابه پیروی میکنند. برای همین، آسان است که بفهمیم چطور به اینجا رسیدهاند: آنها میدانستند برای رسیدن به رویاهایشان چه کارهایی باید انجام دهند و به هیچچیز و هیچکس اجازه ندادند آنها را متوقف کند.
شما این قدرت را دارید که یکی از همان افرادی باشید که هم اکنون آنها را تحسین میکنید و الگوی خود قرار دادهاید.
منبع: lifehack
لینک مطالب خواندنی:
بر اساس باور بسیاری، دههی بیست زندگی انسان تکرارنشدنی است. ۲۰ تا ۳۰ سالگی زمانی است که در آن روند کلی زندگی بسیاری از ما تعیین میشود. مسلما تصمیمهایی که میگیریم و کارهایی که انجام میدهیم نیز در شکلگیری این روند موثر هستند. در این گزارش به ۱۵ مورد از پیشنهادهایی میپردازیم که برای کمک به استفادهی بهینه از این سالها از سوی افراد گوناگون ارایه شده است.
وقت خود را تلف نکنید، چون همه چیز با زمان ساخته میشود. این توصیهی بنجامین فرانکلین در آن زمان یک توصیهی بسیار خوب بوده است. البته در حال حاضر هم یک توصیهی بیهمتاست و مهم نیست که چند سال داشته باشید.
اما شاید دههی ۲۰ زندگی شما به طور ویژهای یک زمان بسیار مهم در زندگی هر فرد است. بسیاری افراد این سالها را به عنوان سالهای سازندهی زندگی به شمار میآورند و عاداتی که شما در این دوره پیدا میکنید، میتوانند در بقیهی عمرتان نیز ادامه یابند.
بنابراین پرسشی که مطرح میشود این است که بهترین راه برای صرف این زمان چیست؟ ما با بررسی برخی گفتگوها و نظرخواهیها مجموعهای از توصیهها را برای شما در موارد بعدی فهرست کردهایم.
تعدادی از مهارتها در زندگی هستند که افراد باید در آن ماهر شوند و دههی ۲۰ زندگی مسلما بهترین زمان برای شروع و تمرین است. بدون فشار پدر و مادر یا مدرسه برای ایجاد انگیزه در خودتان، لازم است که شما ایجاد نظم و انضباط را تمرین کرده و در خودتان برای یادگیری ملزومات زندگی شور و هیجان کافی ایجاد کنید.
این مهارتها میتوانند شامل موارد گوناگونی از صبر و شکیبایی و توانایی نه گفتن تا زندگی متناسب با ثروت و درآمد خودتان و همچنین عادات غذایی مناسب باشند.
بنجامین فرانکلین روز خود را با یک پرسش آغاز میکرد و هر روز را با یک سوال به پایان میبرد. وی در صبح از خود میپرسید که «امروز چه کار خوبی باید انجام دهم؟» و پرسشش در پایان روز این بود که « امروز چه کار خوبی توانستم انجام دهم؟». در واقع، بسیاری از متفکران بزرگ از ایدهی پرسش از خود به طور مداوم استقبال کردهاند. برای مثال آلبرت اینشتین گفته است:
از دیروز یاد بگیرید، برای امروز زندگی کنید و به فردا امیدوار باشید. نکتهی مهم این است که دست از پرسش کردن برندارید.
البته، عادت دادن خودمان به پرسش اغلب کار دشواری است و صحبت از آن راحتتر است. زیرا ما اغلب ترجیح میدهیم که از روبرو شدن با پرسشهای دشوار اجتناب کنیم. جان دیویی به عنوان یک فیلسوف و روانشناس در کتاب سال ۱۹۱۰ به نام «چگونه فکر میکنیم؟» توضیح میدهد که تفکر بازتابنده شامل غلبه بر تمایل ما برای قبول همه چیز به صورت ظاهری و تمایل به تحمل ناآرامی روانی است.
اما تحمل این ناراحتی مسلما ارزش سختی را دارد، زیرا میتواند به افزایش اعتماد به نفس لازم برای عملکرد بهتر در کار و زندگی روزمره منجر شود.
سوالاتی که میتوانیم از خود بپرسیم میتواند همانند سوال استیوجابز با عنوان «اگر امروز آخرین روز زندگیم بود، آیا همچنان کاری را انجام میدادم که اکنون در حال انجامش هستم؟
دیپاک مهتا گفته است:
هیچ چیزی نمیتواند به اندازهی مطالعه به شما کمک کند.
او طیف گستردهای از کتابها را پیشنهاد میکند، از داستانهای نوجوانان و کتابهای قانون تا دیکنز و تزو همگی برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تقابل دیدگاههای مختلف میتواند مفید باشد. وی همچنین توصیه میکند:
هرگز از این نترسید که با ایده یا دیدگاهی روبرو شوید که در تضاد بنیادی با دیدگاه شما باشد.
جرمی آلیسون باور دارد که خواندن همچنین یک روش بسیار خوب برای تمرین دادن ذهنتان است. چرا که این کار تقریبا تمام زمینههای ذهن را فعال میکند. ذهن در واقع یک ماهیچه است. اگر شما از آن استفاده نکنید، به مرور زمان تحلیل میرود.
فرانچسکو وانگ مینویسد:
سرمایهگذاری روی زمانی برای مراقبت از سلامت خودتان، قطعا باعث میشود که شما، به معنای واقعی کلمه عملکرد بهتری را در روزها، ماهها و سالهایی از زندگی که پیش رو دارید، داشته باشید. ولی اغلب ما زمانی به فکر حفظ سلامتی خود میافتیم که با یک هشدار یا اعلام خطر ناگهانی مواجه شویم.
او پیشنهاد میدهد که به جای این رویه، فعالانه وقت خود را برای سلامت خودتان اختصاص دهید. این کار را میتوانید با خوب غذا خوردن، ورزش منظم، خواب کافی، ویزیت پزشک به طور مرتب و مراقبت از سلامت عاطفی، روانی و معنوی خود انجام دهید.
وانگ از یک مطالعه به نام «انسان خوب» که در دانشگاه پرینستون در سال ۱۹۷۳ انجام شده بود نقل قول میکند. این مطالعه نشان داده است که عجله و شتاب تاثیر بزرگی بر تصمیم ما برای اینکه آیا میخواهیم به یک فرد مجروح در مسیرمان کمک کنیم یا خیر دارد. تنها ۱۰ درصد از کسانی که عجله داشتند برای کمک به فرد مجروح توقف کردند. این در حالی بود که ۴۵ درصد از کسانی که تا حدودی عجله داشتند نیز برای کمک توقف کردند و ۶۳ درصد کسانی نیز که در کل عجله و شتابی در مسیرشان نداشتند تصمیم گرفتند تا برای کمک به فرد مجروح مورد آزمایش توقف کنند. وانگ چنین میگوید:
میتوان نتیجه گرفت که عجله و شتاب شاید شما را از تبدیل شدن به فردی که میخواهید باشید باز دارد؛ برای مثال داشتن خصلت مهربانی و کمک به یک فرد آسیبدیده. در نظر گرفتن مقدار نسبتا زیادی از زمانهای کاهش تنش در زمانبندیهایتان میتواند شما را از سندرم عجلهی دایمی محفوظ نگه دارد که این دستاورد مسلما یک سرمایهی ارزشمند برای شما و همچنین برای کسانی که در اطراف شما هستند به شمار میرود.
مهم نیست که بخواهید به یک کتابخانهی عمومی بروید، یا اینکه وقتی را برای یک برنامهی موسیقی یا کنسرت یا هر گردهمایی دیگری اختصاص دهید. مهم این است که سعی کنید گاهی اوقات از قید خودتان آزاد شوید و با افراد جدیدی خارج از دایرهی دوستان همیشگیتان آشنا شوید و تلاش کنید تا خود را از اضطراب اجتماعی آزاد کنید. یکی از موضوعات مهم این است که بتوانید در دههی بیست زندگی خود به آسایش و راحتی بیشتری در معاشرت با دیگران برسید. هانتر مککورد (Hunter McCord) مینویسد:
میدانم که پس از دوران دانشگاه، گروههای اجتماعی انسان تغییر میکند. اما پیوستن به سازمانها و مجموعههای مختلف کمک میکند تا دایرهی دوستان خود را گسترش دهیم.
افزایش تعداد دوستان و افراد مورد علاقه و گذراندن مقداری وقت با آن افراد مسلما چیزی نیست که از انجام آن پشیمان شوید. من هرگز از هیچ کسی نشنیدهام که در پایان زندگی خود از گذراندن وقتش با دوستان و افراد مورد علاقهاش پیشمان یا ناراحت بوده باشد.
در حالی که استرسهای زندگی روزمره در دههی بیست زندگی به اوج خود خواهند رسید، اما مهم است که توجه و اهمیت دادن به سلامت فکر و ذهن خود را فراموش نکنید. مهتا پیشنهاد میدهد که انجام برخی سرگرمیهایی که ذهن انسان را به فعالیت وادار میکنند؛ فعالیتهایی همانند بازی شطرنج، بازیهای فکری یا حل معما و پازل میتواند ذهن شما را تیز و آماده نگه دارند. این مشغولیتها همچنین میتوانند یک تمرین خوب و خلاقانه برای دریافت نتیجهی مطلوب در حین استراحت ذهنی یا ریلکسیشن باشد.
گفته میشود که صرف نیم ساعت در روز به تنهایی میتواند برای شناخت بهتر خودتان بسیار مفید باشد. تونیا تورپین باور دارد که آگاه شدن به طور فعال از تحولات و تغییرات درونتان تنها روش کارآمد برای فهم و دریافت بهتر از خودتان است.
هایدی مکدونالد نوشته است:
شما هرگز این مقدار سرشار از انرژی را نخواهید داشت. سلامتی موهبت بزرگی است. احتمالا دیگر این مقدار از زمان قابل استفاده را نیز دوباره در زندگی به دست نخواهید آورد. پس بهترین استفاده را از آن ببرید. این بهترین شانس شما برای ایجاد تفاوت در جهان است.
جرمی آلیسون میگوید:
زیبایی پسانداز برای دوران بازنشستگی در دههی بیست زندگی در بهرهی مرکب نهفته است. حتی اگر امروز فردی یک حساب برای بازنشستگی باز کند و هر ماه ۵ دلار به آن اضافه کند، تاثیر بهرهی مرکب در آن طی یک یا دو دههی اضافی میتواند به معنای واقعی کلمه به معنی تفاوتی به میزان صدها هزار دلار در مبلغی باشد که شما برای دوران بازنشستگی خود میتوانید داشته باشید.
به طور مشابه، تانومی روی پیشنهاد میدهد که زندگی سرگرمکنندهای داشته باشید، اما در عین حال صرفهجویانه زندگی کنید و مقداری پول را برای پرداخت بدهیهایتان به صورت ماهانه اختصاص دهید. شاید شما به انجام این صرفهجوییهای روزانه صاحب خانه نشوید؛ اما شاید وامهای دانشجویی و سایر وامها شما را از داشتن خانه باز دارند.
پیشنهاد میشود که همواره باید اخبار و رویدادها را دنبال کنیم تا بتوانیم برهانهای هدفمندی را در ذهن خود بپرورانیم. به احتمال زیاد شما شور و شوق لازم را پیدا خواهید کرد؛ خواه اینکه برهانهای مورد نظر از مواردی باشند که واقعا به آن علاقه دارید، خواه اینکه در زمینههایی باشد که فکر میکنید میتوانید به آن نیز نگاهی بیندازید. سانجی کادل توصیه میکند که در مورد منبعی که اطلاعات را از آن میگیریم باید احتیاط کنیم. وی توصیه میکند:
نباید هر چیزی را که در اینترنت وجود دارد به راحتی باور کنیم. مقداری پژوهش و تحقیق کنید و سپس نتیجه بگیرید که مطلب مورد نظر در کجا تایید یا تکذیب شده است.
آرپیت ستی باور دارد که شکست خوردن به غیر از سنین نوجوانی شاید بهترین راه برای ساختن یک انسان بالغ باشد. هرچقدر که بیشتر شکست میخوریم، به همان اندازه چیزهای بیشتری میآموزیم.
شما هرگز انرژی یا توانایی برای اندیشیدن را به میزان دههی بیست زندگی خود نخواهید یافت و همچنین شما هرگز آسیبپذیرتر از این سن نخواهید بود. بنابراین این دورهی زمانی بهترین دوره از زندگی شما برای گسترش مرزهای ذهنی خود و بازیابی از شکستهایی است که طبیعتا با پذیرش ریسکهایی گوناگون، مواجهه با آنان دوریناپذیر بوده است.
دانستن اینکه چه کارهایی را میتوانید انجام دهید و اینکه از کدام شکستها میتوانید خود را بازیابی کنید، شاید بتواند در ادامهی عمرتان شما را فرد موفقتری کند.
کرت بیورز باور دارد که بازبینی هفتگی وقایع و کارها میتواند یک عادت عالی و مفید باشد. او توصیه میکند که ما سه مورد را بررسی کنیم:
۱. در هفتهای که گذشت چه اتفاقهای خوبی روی دادند؟ وقتی که پاسخ دادیم میتوانیم خوشحال شویم و به سراغ سوال دوم برویم.
۲. کدام وقایع به خوبی پیش نرفتند؟ باید این موارد را متوقف کنیم یا اینکه بر مشکلات پیرامون آنها غلبه کنیم و در صورتی که همچنان مشکلساز باشند شاید بهتر باشد آنها را از دایرهی فعالیتهایمان حذف کنیم.
۳. بر پایهی پاسخهای داده شده، چه تغییراتی نیاز است صورت دهیم تا هفتهی بعد از همه نظر بهتر شود؟
مهم نیست که چقدر در دههی بیست زندگی سفر کنید. مهم این است که چگونه سفر کنید. سعی نکنید که یک توریست صرف باشید. سفرکننده باشید. این باعث میشود تا گسترهی دید شما افزایش یابد و به شما کمک میکند تا پی ببرید که دنیای ما در عین بزرگی و وسعت تا چه اندازه نیز کوچک است.
نکتهی کلیدی در سفر به باور آلیسون، تجربهی رویدادها و مسایل جدید است. در این مسیر متوجه میشوید که دنیای بسی بزرگتر هم در خارج از منطقهی خودتان وجود دارد. در مورد فرهنگهای دیگر یاد بگیرید. غذاهای جدید را امتحان کنید. شما به راستی از آنچه که به دست خواهید آورد، شگفتزده خواهید شد. ماریو هاری پیشنهاد میدهد که سفر با افراد غریبه را نیز امتحان کنیم. وی نوشته است:
طرز فکرهای افراد گوناگون را تجربه کنید و اگر احساسات آنها را با دقت بررسی کنید، شما به یک شهود کلی در مورد آنچه که هر کس به دنبالش است خواهید رسید.
داستین گریس سال گذشته طی سخنرانیهای TEDx خود گفت:
مردم آرزوی یک زندگی به یاد ماندنی را دارند و این واقعیت غمانگیز هم وجود دارد که بسیاری از ما به این آرزو نمیرسیم.
گریس به مدت دو سال در سراسر جهان سفر کرده است. او میگوید در طول این سفرها آموخته است:
زندگی تعداد روزهایی نیست که صرفا به عنوان یک موجود زنده سپری میکنید. بلکه به مفهوم روزهایی است که بعدها در یادتان خواهند ماند.
به باور او، نکتهی کلیدی برای داشتن یک زندگی به یاد ماندنی این است که از چارچوب زندگی روزمره و یکنواخت خود را آزاد کنیم و هر روز به دنبال تغییر و بهبود باشیم و فعالیتهای روزمرهی خود را طوری تنظیم کنیم که از اتلاف هر یک از روزهای زندگیمان جلوگیری شود.